Articles Tagged ‘اوتار کیست’

اوتار کیست (1)

اوتار

همه ی موجودات زنده آگاهانه یا ناآگاهانه در جستجوی یک چیز می باشند. این جستجو در انواع حیوانات مادون انسان و انسانهایی که پیشرفت کمتری دارند، ناآگاهانه و در انسانهای پیشرفته آگاهانه می باشد. هدف این جستجو نامهای مختلفی دارد: خوشحالی، سکون، آزادی، حقیقت، عشق، تکامل، شناخت خویش، شناخت خدا و یا وحدت با خدا. در هر حال اساساً کاوشی است به دنبال همه ی اینها ولی به نحوی بخصوص. به همه کس لحظات سرور، دیدارها کوتاهی از حقیقت و یا تجربیات زودگذری از وحدت با خداوند دست داده است. ولی آنچه در طلبش هستیم این است که این تجربیات را جاودانه کنیم. می خواهیم در میان تغییر و تحول دائم در حقیقتی ابدی مستقر شویم.

  این تمایلی است فطری بر اساس حافظه ای مبهم یا آشکار که به درجه ی تکامل فرد از وحدت ازلیش با خداوند بستگی دارد. زیرا هر آنچه زنده است تجلایی ناکامل از خداوند می باشدکه میزان عدم کمال آن به میزان جهل او از واقعیت ذاتش وابسته است. هر سیر تکاملی در واقع تکاملی است از الوهیت ناآگاه به ربانیت آگاه که طی آن خداوند، که اساساً ابدی و تغییر ناپذیر است اشکال متنوع بی شماری به خود می گیرد و تجربیات گوناگون بی شماری می اندوزد و سر انجام بر قیود خود ساخته ی بی شماری غلبه می کند. از نظر آفریدگار سیر تکامل یک بازی ربانی است که طی آن آنچه مشروط ناشدنی و مطلق است، دانش، قدرت و سرور بیکران خود را، در میان همه ی شرایط مختلف می آزماید. ولی از نظر مخلوق که دارای دانش محدود قدرت محدود و ظرفیت محدودی برای تجربه ی سرور است، سیر تکامل ماجرایی است متشکل از تناوبات استراحت و تقلا، خوشی و عذاب و عشق و نفرت تا آنکه در انسان کامل، خدا جفت اضداد را توازن ببخشد و بر کثرت تفوق یابد. آن هنگام خالق و مخلوق یگانگی خویش را احساس می کنند. ثبات در میان تغییر مستقر می گردد و در میان زمان ابدیت تجربه می گردد. خدا خود را به شکل خدا می شناسد و تجربه می کند که در ذاتش لایتغیر و در تجلایش لایتناهی است و توسط شناخت جاودانه ی «خود مطلقش» به وسیله ی «خود مطلقش» در تجربه ی والای سرور خود شناسی مستغرق می باشد.

این شناخت باید در بحبوبه ی زندگی حاصل گردد و در واقع نیز چنین است. زیرا تنها در میان زندگی می توان محدودیتها را تجربه نمود و بر آنها فائق آمد و از آزادگی که به دنبال اسارت می آید بهره مند گشت. این رهایی از قیود به سه شکل متجلی می گردد:

اغلب خدا رسیدگان بلافاصله برای ابد جسم خود را رها می کنند و برای همیشه در جنبه ی نامتجلی خداوند مجذوب می گردند. آنها فقط از سرور وصل آگاهند. برای آنان دیگر خلقت وجود ندارد و سیر مکرر زندگی و مرگ برایشان به اتمام رسیده است. به این حالت مکتی Mokti یا آزادگی مطلق گفته می شود.

عده ای از خدا رسیدگان جسم خود را برای مدتی حفظ می کنند ولی آگاهی آنها کاملا در جنبه نامتجلی خدا جذب است. و از این جهت از جسم خود و از خلقت ناآگاهند.آنها مدام در تجربه سرور بیکران، نیروی بیکران و حکمت بیکران خدا هستند ولی از آنها نمی توانند آگاهانه برای خدمت به دیگران در راه رسیدن به آزادی مطلق استفاده نمایند. اما به هر حال وجود آنها در روی زمین مانند کانونی است برای تمرکز و انتشار نیروی بیکران، حکمت بیکران و سرور بیکران خدا. کسانی که در مجاورت این اشخاص به سر می برند، به آنها خدمت می کنند و آنها را میستایند، به واسطه ی این تماس استفاده ی روحانی می برند. این چنین روحهایی، مجذوب نام دارند و این نوع آزادگی ویده مکتی Vide Mokti یا آزادگی با بدن خوانده می شود.

عده ی معدودی از خدا رسیدگان بدن خود را حفظ می نمایند و در عین حال خود را در هر دو جنبه ی متجلی و نامتجلی خدا می شناسند. آنها می دانند که هم ذات لایتغیر ربانی هستند و هم اینکه تجلایی لایتناهی از اشکال متنوع می باشند. آنها خود را خدای فراسوی خلقت، خدای آفریدگار، خدای پروردگار، و خدایی که فناگر همه ی آفرینش است و همچنین خدایی که همه قیود آفرینش را تقبل کرده و بر آنها فائق آمده می شناسند. آنها لاینقطع آرامش مطلق، حکمت لایتناهی و قدرت و سرور خدا را تجربه می کنند، و از لذات این بازی ربانی یعنی آفرینش به نحو کامل برخوردارند. آنها می دانند که خدایی هستند که در همه چیز موجود است و از این جهت قادرند از نظر روحانی به همه چیز کمک کنند و می توانند سایر ارواح را به شکل مکتا Mokta یا مجذوب و یا مانند خودشان که سدگورو (مرشد کامل) نامیده می شوند به خدا برسانند.

در هر زمان پنجاه و شش (56) روح به خدا رسیده در دنیا وجود دارد که در آگاهی یکسان می باشند ولی در عمل و وظیفه یا یکدیگر متفاوت هستند. اغلب آنها مجزا از سایرین و بدون شناسایی عامه زندگی و کار می کنند. اما پنج تن که به تعبیری می توان گفت سمت مدیریت این گروه را دارند همیشه در اجتماع انجام وظیفه می کنند و از نظر اجتماع شهرت و اهمیت میابند. اینها به عنوان سدگورو یا مرشد کامل شناخته می شوند. در دورانهای اوتاری، اوتار به عنوان والاترین مرشد کامل، سمت خویش را در رأس هیأت روحانی اشغال می کند.

 دورانهای اوتاری مانند جذر بهاره آفرینش می باشند. اوتار سرچشمه انتشار نیرویی جدید و آورنده ی بیداری جدیدی در آگاهی و تجربه جدیدی در زندگی می باشد و آن هم نه برای عده ای معدود بلکه برای همه. آن کیفیت نیرو و آگاهی که قبلا مورد استفاده و تمتع ارواح پیشرفته بود  در این زمان در اختیار همه ی انسانیت قرار می کیرد. به طور کلی هستی به سطح رفیع تری از آگاهی ترقی می نماید و به جریان شدیدتری از انرژی خو می گیرد. ارتقایی که از احساس به منطق انجامید یک چنین قدمی بود و ارتقاء از منطق به الهام قدمی دیگر خواهد بود.

 انتشار نوین این انگیزه آفریننده با واسطه ی تجسمی از ربانیت یا حلول خدا در حالتی به خصوص _ یعنی اوتار _ انجام می گیرد. این اوتار اولین روحی بود که در سیر تکامل به مقام مرشد کامل (سدگورو) رسید و او تنها اوتاری است که تا کنون تجلی کرده یا تجلی خواهد کرد. به وسیله ی او بود که خدا برای نخستین بار، سفر خود را از ربانیت ناآگاه به ربانیت آگاه به انجام رسانید. ابتدا ناآگاه و انسان شد تا آگاهانه خدا شود. توسط او هر چند گاه خدا آگاهانه جسم انسانی می گیرد تا به انسانها رستگاری بخشد.

 اوتار در اشکال مختلف، تحت نامهای مختلف، در زمانهای مختلف و در نقاط مختلف دنیا تجسم می پذیرد. از این رو که ظهور او همیشه با تولد روحانی بشر همراه است، زمانی که پیش از تجلی اوست، زمانی است که انسانیت از درد این زایمان قریب الوقوع در رنج است. انسانها بیش از بیش اسیر امیال و بیش از همیشه مقهور حرص، گرفتار ترس و پایمال غضب می باشند. اقویا بر ضعفا تحکم می کنند و متمکنین فقرا را تحت فشار قرار می دهند و اکثریت افراد توسط عده ی معدودی که در قدرت هستند استثمار می شوند. افراد که هیچ سکون و آرامشی ندارند برای فراموش نمودن وضع خود متوسل به هیجانات مختلف می گردند. فساد اخلاق اوج می گیرد، قتل و کشتار توسعه میابد و دین مسخره می گردد. فساد در تمام شئون اجتماع راه میابد، نفرتهای طبقاتی و ملی اوج گرفته حمایت می شوند، جنگها در می گیرند و انسانیت مستأصل می گردد و امکان جلوگیری از این موج ویرانگر غیر ممکن به نظر می رسد.

 در یک چنین هنگامی اوتار ظهور می کند و چون تجلای کامل خدا در شکل اسنان می باشد برای افراد بشر معیاری می گردد تا خود را با آن بسنجند که چیستند و چه می توانند بشوند. او با تفسیر موازین ارزشهای انسانی در چهارچوب یک زندگی اقدس انسانی به آن ارزشها تحقق می بخشد.

 او به همه چیز علاقمند است ولی به هیچ چیز وابسته نیست. کوچکترین واقعه ممکن است دل او را به رحم آورد در حالیکه بزرگترین فجایع در او بی تأثیرند.