چون شهوت ترك شود عشق نمودار ميگردد و از عشق هم اشتياق پديد مي آيد. ارضا در عشق محال است زيرا بر اشتياق افزوده ميشود تا به حال دردناك برسد. تسكين درد اشتياق فقط با وصل ميسر است. هيچ چيز نميتواند عاشق را راضي نمايد مگر وصل با معشوق.
راه عشق ايثار مداوم است و آنچه ايثار ميگردد انديشه هاي ناشي از «من» است تا به جایي رسد كه عاشق به زبان حال بگويد «اي معشوق آیا ممكن است، روزي با تو يگانه شوم و خودم را براي هميشه محو سازم؟ اگر خواست توست بگذار چنين پيش آيد.» عشق در اين مرحله با نور فرمانبرداري روشن ميگردد.
اينك موقعي است كه عاشق دایما به مشاهده جلال و عظمت اراده معشوق مشغول و انديشه وصل بخاطرش نميگذرد. او تمام وجود خود را، با ميل تمام، تسليم معشوق نموده و از فكر خويش و خودي و نفس فارغ است. عشق در اين مرحله، با فروغ تسليم و رضا منور ميگردد.
از ميليونها نفر فقط يك نفر عاشق خداست و از ميليونها عاشق فقط يك نفر به مرحله فرمانبرداري و بالاخره تسليم و نثار وجود خويش به خداوند محبوب ميرسد.
منم خدا در جامه انساني، كساني سعادتمند و خوشبختند كه فرصت حضور در دوره ی مرا دارند.
اگر مطالب ترجمه شده و یا هر کمکی برای پربارتر شدن این تارنما دارید برای ما ارسال کنید و در میان بگذارید تا با نام خودتان و یا با نام تارنما منتشر کنیم. سپاس از مهر شما