خداوند میخواهد که او را ببینیم
در کمال صداقت این کار را انجام بده، گویی تمام زندگیت بدان بستگی دارد. نه ذره ای بیشتر و نه کمتر. به تو می گویم اگر میخواهی خداوند را آنگونه که شایسته ی اوست ملاقات کنی، این کار را انجام بده. تو برای من بسیار عزیزی و من به تو کمک می کنم. اما صادقانه اینکار را انجام بده. فریاد و فریاد و فریاد. خداوند میخواهد که او را ببینیم. او برای دیدارمان از ما مشتاقتر است. این حقیقت است و من این را میدانم. اما او میخواهد که ما او را ببینیم. چگونه؟ با اشتیاق و ذوق فراوان. امتحان کن. اگر صادقانه سعی کنی این اشتیاق را خواهی یافت. ما میبایست خداوند را در این جسم واقعی ببینیم. پس سعی کن...
خداوند میخواهد که او را ببینیم
در اواسط آبان سال 1317خورشیدی (1938 میلادی) کنسویلا دسایدز (Consuella de Sides) برای دیدن بابا به هند آمد، اما طی دوران اقامتش به دیدار استادان مذهبی دیگری نیز میرفت. بدین جهت بابا در 26 اردیبهشت 1331 خورشیدی (16 می 1352 میلادی) ساعت 4:10 بعدازظهر در مرکز روحانی مهر مرتل بیچ، کنسویلا را به خاطر عادت بد دیدار از دیگر شخصیتهای روحانی نصیحت کرد:
تو از یاران بسیار نزدیک من هستی، یکی از5 تن افراد مورد اطمینان درمرکز جهانی ام. و تو برای ارتباط با من مشتاقی. پس به عنوان یکی از عزیزانم با کمال صداقت میخواهم به تو نصیحت کوچکی بکنم. نیاز نیست برای یافتن آب جاهای زیادی را بکنی. حتی اگر زمان زیادی طول بکشد که به آب برسی، فقط باید یک مکان را حفر کنی. سرانجام به آب میرسی.
خودت را درگیر گروهها و فرقه ها نکن. این کار تو را آشفته میکند. میخواهم که تو تجارب حقیقی را درک کنی. من شخصا از تو میخواهم که کاری را انجام بدهی. تو میتوانی مانند قبل به وظایف بیرونی خود بپردازی، اما ساعاتی را در شبانه روز؛ یک - دو و یا سه ساعت، در خلوت کامل به خودت اختصاص بده تا کاری را که الان به تو می گویم انجام بدهی.
در یک اتاق، تنها در سکوت و انزوا با تمام وجود فریاد بزن و در دل بگو: "بابا، بگذار خداوند درونم را ببینم." با اشتیاق و التهاب فراوان آنچنان فریاد بزن که گویی در آن ساعت جز دیدار خداوند چیز دیگری نمیخواهی. و کنسویلای عزیزم، تو او را خواهی دید. آیا اینکار را می کنی؟ آن وقت خداوند را می بینی.
در کمال صداقت این کار را انجام بده، گویی تمام زندگیت بدان بستگی دارد. نه ذره ای بیشتر و نه کمتر. به تو می گویم اگر میخواهی خداوند را آنگونه که شایسته ی اوست ملاقات کنی، این کار را انجام بده. تو برای من بسیار عزیزی و من به تو کمک می کنم. اما صادقانه اینکار را انجام بده. فریاد و فریاد و فریاد. خداوند میخواهد که او را ببینیم. او برای دیدارمان از ما مشتاقتر است. این حقیقت است و من این را میدانم. اما او میخواهد که ما او را ببینیم. چگونه؟ با اشتیاق و ذوق فراوان. امتحان کن. اگر صادقانه سعی کنی این اشتیاق را خواهی یافت. ما میبایست خداوند را در این جسم واقعی ببینیم. پس سعی کن...
کنسویلا گفت: اینکار را میکنم.
لردمهر
برگردان به پارسی: meherbabairani.org