مهربابا کیست؟
در سال 1294 خورشیدی (1915 میلادی), مهربان به سوی قصر نارایان ماهاراج یکی از پنج قطب زمان روانه شد. جمعیت انبوهی در قصر بودند و نارایان ماهاراج, تاج طلایی بر سر داشت و بر تخت نقره نشسته و در حال دادن دارشان (زیارت) به سایرین بود. با مشاهده ی مهربان عذر همه را خواست, از تخت خود فرود آمد و در حالی که دستهای مهربان را در دست گرفته بود او را بر تخت خود نشاند. حلقه ی گُلی را از شانه خود بیرون آورد و آن را به دور گردن مهربان انداخت. به مهربان آب انبه داد و آن گاه برای مدتی با یکدیگر صحبت کردند. هیچکس نمی داند که موضوع مکالمه ی آنها چه بود.
مهربان به پونا بازگشت و چندی بعد برای ملاقات مرشد کامل زمان، تاج الدین بابا رهسپار شهر واکی شریف شد. انبوه زیادی از پیروان قطب را احاطه کرده بودند و همه نگران بودند , زیرا قطب , بسیار بد اخلاق شده بود و در جلالی خاص به سر می برد. آتش خشم خود را به اطرافیان نشان می داد و هرکس که برای زیارت او آمده بود از دشنامها و شلاقهای او در امان نبود. شخصی به مهربان اطلاع داد که امروز روزی مناسب برای زیارت پیر نیست , زیرا ایشان بسیار بد خُلق هستند و باید آماده ی شلاق خوردن باشید. مهربان تبسمی کرد و پیش خود گفت:" او در انتظار من است."
مهربان به سوی جایگاه تاج الدین رفت و در برابر شگفتی همگان , تاج الدین با دیدن او آرام یافت و همانطور که گلهای سرخی را در دست داشت به سوی مهربان رفت. چشمهای مهربان و تاج الدین بابا به یکدیگر خیره بودند و پیامهایی الهی رد و بدل می شدند. تاج الدین با گلهای سرخ صورت و گونه های مهربان را نوازش داد.
هنگام خداحافظی تاج الدین به مهربان خیره شده بود و همانطور که مهربان می رفت او زمزمه می کرد: " گل سرخ من. گل سرخ بهشتی من."و مهربان نیز زمزمه می کرد: " تاج من..."
مهربان مرتب به دیدار بابا جان می رفت و یک روز حضرت بابا جان به مهربان گفت:
"تو باید نزد سای بابا شیردی بروی و کلید را از او دریافت کنی."
مهربان با یکی از دوستانش عازم دهکده ی شیردی شدند. جایی که قطب الاقطاب، سائی بابا در آنجا حضور داشت. همین که سائی بابا شیردی می خواست از کنار او گذر نماید، مهربان به طور کامل بر زمین جلو پاهای او سجده نمود.
با مشاهده این سجده تمام قد و خوابیده، سائی بابا یک کلمه شاهانه (نام اسلامی خداوندگار ویشنو) را با صدایی بسیار عمیق مثل این که از اعماق اقیانوس بر می خواست بر زبان آورد: "پروردگار". یعنی: (تویی پروردگار، تو نگهدارنده عالم هستی.) در همان لحظه که سائی بابا این سخن را گفت، مهربان قدرت بیکران را کسب نمود. پس از اینکه مهربان از زمین برخاست سائی بابا بر او سجده نمود و دوباره فریاد زد: "پروردگار" و برخاست و به مهربان اشاره ای کرد که حرکت نماید. سوی اشاره ی سائی بابا معبد خاندوبا بود. مهربان حرکت کرد و سائی بابا دوباره فریاد زد: "پروردگار".
مهربان به سوی معبد خاندوبا جایی که اوپاسنی ماهاراج، برهنه و همچون یک اسکلت آنجا نشسته بود به راه افتاد. به محض ورود مهربان به معبد، اوپاسنی ماهاراج سنگی برداشت و با تمام نیروی خود آن را به طرف مهربان پرتاب کرد که درست به میان دو ابروی مهربان همان جایی که حضرت بابا جان بوسه زده بود اصابت کرد و خون از پیشانی مهربان جاری شد. این ضربه از سوی مرشد کامل، بسیاری از آگاهی دنیوی مهربان را به او بازگرداند. در طول مدت هفت سال اوپاسني ماهاراج آگاهي الهي مهربان را با آگاهي دنيوي تلفيق نموده و او را براي مأموريت اوتاري آماده نمود.
روزی اوپاسنی ماهاراج با تنی چند از مریدان خود گفت: "مهربان اکنون کامل است. خدای زنده می باشد و حتی اگر تمام دنیا بر علیه او بر خیزند، او را نباید رها کنند." سپس در برابر مهربان سجده نموده و گفت: "پروردگارا"
در سال 1922 میلادی بود که اوپاسنی ماهاراج، مهربان را به کلبه ی خود فرا خواند و با دستهای جفت شده در روبروی مهربان چنین ابراز داشت:
"ای مهر، تو نیروی ازلی هستی. تو اَوَتار هستی."
و مهربان اوپاسنی ماهاراج را ترک گفت.
Tags: تسبیح انجمنهای روحانی مسالک مغرب زمین معنويات ایمان شکستن سکوت کلمه عاشقان بابا مریدان نزدیک مخالفت جامعه زرتشتیان شهر بم یزد مذاهب ادیان کار درونی آواتار سکوت تربيت روحاني ایران کارهای روحانی و جهانی مهربابا مهرآباد منزل میم مریدان نیروی ازلی اَوَتار مأموريت اوتاري آگاهی دنیوی معبد خاندوبا پروردگار ویشنو خداوندگار سائی بابا قطب الاقطاب گل سرخ بهشتی اوپاسنی ماهاراج مسلمان زبان پارسی زبان فارسی شعرهای حافظ پونـا مهربان شهريار ايراني صدای الهی زندگی دنیوی ازدواج خواجه حافظ شیرازی سای بابا شیردی شیرین شهريار ايراني تاج الدین بابا نارایان ماهاراج مانی ایرانی مهربان حضرت باباجان مهربابا کیست چله نشینی مهربابا نیازهای فردی