مهربابا کیست؟
شهريار ايراني (پدر مهربابا) از طالبين راستيـن خـدا بود. در سال 1244 خورشیدی (1865 میلادی) درحالیکه فقط 12 سال داشت , بستگان و خانواده ی خود را ترک کرده و به جستجوی خدا پرداخت. پیش از این هرگز از شهر خود خرمشاه یزد بیرون نیامده بود و اکنون در این سن, گردش خود را در ایران آغاز کرده و بدون اینکه بداند کجا می رود نام خدا را زمزمه می کرد و هر آنچه بدست می آورد می خورد و هر کجا که می شد می خوابید و هیچ تکیه گاهی جز خداوند نداشت. در هر قدم به جستجوی خدا بود. نظیر و همتا نداشت و پادشاهی بود در لباس فقر. زیرا از همان کودکی بی نیازی را تجربه کرده بود
او پس از ریاضتهای بسیاری که از کودکی تا به جوانی برای یکی شدن با معشوق ازلی داشته بود , در نهایت تحت نفوذ عارف بزرگ و شاعر بلند پایه , خواجه حافظ شیرازی , بر آن می شود که چله نشینی کند. بی آنکه چیزی بخورد یا آبی بیاشامد و حتی خوابی داشته باشد.
پس از سی روز خسته و درمانده مجبور می گردد که از دایره ی چله نشینی خود بیرون آید. به سختی خود را به رودخانه ای رسانده و در آنجا بیهوش می شود. صدایی او را بیدار می کند و به او می گوید: " آنچه تو اشتیاق آن را داری، تنها از طریق پسر خود به دست خواهی آورد." این وحی برای مردی که هیچ انگیزه ای برای ازدواج نداشت موجب شگفتی و تعجب بود. شهریار مسافت یکصد فرسنگ را با پای پیاده پیمود تا به شهر پونا منزل فیروزه خواهر خود رسید. یک روز در سال 1262 خورشیدی (1883 میلادی), شهریار باز عزم رفتن می کند و خواهرش بنای گریه و ناله را می گذارد که چرا می خواهی چنین کنی؟ بمان و همین جا ازدواج کن و تنها خواهش خواهرت را پذیرا باش. و شهریار پاسخ می دهد که چنین زندگانی در طبیعت من نیست و مرا با ازدواج و زندگی دنیوی کاری نیست.
فیروزه باز گریه می کند و شهریار را تحت تاثیر خود قرار می دهد و صدای الهی باز در قلب شهریار تکرار می کند: "پسر تو، شهریار... پسر تو. از طریق پسرت مرا خواهی شناخت ". در همان لحظه دختر بچه ای در راه مدرسه از آنجا می گذشت. شهریار در حالی که از پنجره به بیرون نگریسته بود چنین گفت: "اگر ازدواج کنم با این دختر ازدواج خواهم کرد، در غیر اینصورت هرگز ازدواج نخواهم کرد." او خود نمی دانست چرا چنین کلامی را به زبان آورد و سپس اندیشید که این سخن ضرری برایم نخواهد داشت, زیرا چه کسی راضی می شود این دختر خردسال را به ازدواج مردی چون من در آورد؟ اما خواهر شهریار متحول شده و شوقش افزون گشت و در حالی که اشک می ریخت به سوی خانه ی گل اندام (مادر همان دختر خردسال) رفت و با اشک و زاری از او دختر کوچکش را برای برادرش شهریار خواستگاری کرد. گل اندام تحت تاثیر قرار گرفت و او را تسکین داده و پذیرفت و خود نیز نمی دانست که چرا بی فکرانه چنین قول محالی را داده. فیروزه شاد و خوشحال این خبر را به برادر خود شهریار می رساند و در انتظار بزرگ شدن شیرین دختر گل اندام می نشیند. در سال 1271 خورشیدی (1892 میلادی) شهریار با شیرین ازدواج می کند. دومین فرزند ایشان پسری به نام مهربان بود. مهربان شهريار ايراني درتاریخ 6 اسفند 1273 خورشیدی (25 فوريـه 1894 میلادی) در شهر پونـا، هندوستان تولد يافت.
Tags: تسبیح انجمنهای روحانی مسالک مغرب زمین معنويات ایمان شکستن سکوت کلمه عاشقان بابا مریدان نزدیک مخالفت جامعه زرتشتیان شهر بم یزد مذاهب ادیان کار درونی آواتار سکوت تربيت روحاني ایران کارهای روحانی و جهانی مهربابا مهرآباد منزل میم مریدان نیروی ازلی اَوَتار مأموريت اوتاري آگاهی دنیوی معبد خاندوبا پروردگار ویشنو خداوندگار سائی بابا قطب الاقطاب گل سرخ بهشتی اوپاسنی ماهاراج مسلمان زبان پارسی زبان فارسی شعرهای حافظ پونـا مهربان شهريار ايراني صدای الهی زندگی دنیوی ازدواج خواجه حافظ شیرازی سای بابا شیردی شیرین شهريار ايراني تاج الدین بابا نارایان ماهاراج مانی ایرانی مهربان حضرت باباجان مهربابا کیست چله نشینی مهربابا نیازهای فردی