مهربابا کیست؟
در آبان ماه 1341 خورشیدی (نوامبر 1962 میلادی)، مهربابا گردهمایی شرق و غرب را در گوروپراساد برای دوستداران خود در سراسر جهان برگزار کردند. تندرستی بابا به خاطر تصادفات اتومبیل و اعتکافها و کار جهانی ایشان، رو به نقصان گذارده بود. ایشان گاهی با خستگی تمام می فرمودند:
آنچنان خسته و کوفته هستم که می خواهم 700 سال بخوابم
مریدان نزدیک بابا از ایشان خواهش می کردند که این ملاقاتها را کوتاه کرده و بیشتر به استراحت بپردازند اما ایشان با گشاده رویی و استقامتی باور نکردنی به فعالیت خود ادامه می دادند.
در اردیبهشت 1344 خورشیدی (ماه می 1965 میلادی)، مهربابا آخرین دارشان عمومی خود را در شهر پونا برگزار نمودند. مهربابا باز تاکید کردند:
بدانید که من همان یگانه ی قدیم هستم. حتی برای یک لحظه هم به این تردید نکنید. از محالات است که من کس دیگری باشم. من این بدن، بدنی که با چشمهای خود می بینید نیستم. این بدن همچون قبا و پوششی است که هنگام ملاقات شما بر خود می پوشانم. من آگاهی نامحدود و بیکران هستم. من با شما می نشینم، بازی می کنم و با شما می خندم. اما در آن واحد و هم زمان، در تمامی آسمانهای آگاهی به کار و فعالیت مشغول هستم.
مهربابا دوباره و دوباره تاکید می داشتند که برای خود چیزی نمی خواهند. یعنی چیزی نیست که بخواهند بلکه به صورت اوتار او خود را در همه چیز و همه کس تجربه می کند و خود همه کس و همه چیز می باشد. برای به انجام رسیدن کار خود، او دانسته برای همه کس و همه چیز رنج می بُرد. سکوت بابا، اعتکافها، روزه های مشقت بار و فعالیتهای خسته کننده ای را که انجام می دادند، صرفا وسیله هایی بودند برای انجام کار بی نظیر روحانی که در این دوره ی اوتاری میبایست به انجام می رساندند. مهربابا می فرمودند:
من آمده ام کاری را به انجام برسانم، که تنها من از عهده ی انجام آن بر می آیم. مایا یا همان نیروی توهمات نمی تواند کار مرا متوقف سازد. کار من، حائز اهمیت بیشتری است از وجود خودم.
در تاریخ 9 مرداد 1347 خورشیدی (31 جولای 1968 میلادی)، مهربابا فرمودند که کار ایشان با 100% رضایت خودشان به انجام رسیده. اما در اتاق خود در مهرآزاد به کار جهانی خود ادامه می دادند. گاهی خیس از عرق، ران خود را محکم با مشت می کوبیدند تا ارتباط خود را با جهان خاکی حفظ نمایند.
در همین سال بابا به مریدان نزدیک خود گفتند که:
به زودی من دارشان خود را همه روزه به همه کس خواهم داد.
در همین وقتها بود که بر طبق بیانیه نهایی که سالها پیش ارائه داده بودند، بدن بابا مورد حمله ی بیماری مرموزی قرار گرفت و هیچ کدام از پزشکان شرقی و غربی از عهده ی معالجه بر نمی آمدند. بدن ایشان تحت چنان تشنجاتی قرار می گرفت که او را از روی تخت به بالا پرتاب می کرد. مریدان بابا به شدت نگران سلامتی و دردهای باور نکردنی بابا بودند و اشک ریزان همه ی وجود خود را برای بهبود ایشان به کار می بردند و بابا در جواب همه ی آنها چنین فرمودند:
آیا اهمیتی خواهد داشت که من دارشان خود را در حالت خوابیده بدهم؟
تشنجات ادامه داشتند و دیگر به راحتی نمی شد حرکات دست و اشارات بابا را فهمید. اما در 9 تیر ماه 1348 خورشیدی (30 ژانویه 1969 میلادی)، در حین یک آزمایش پزشکی، ناگهان حال بابا رو به بهبودی رفت. بابا به پزشک خود چنین گفت: وقت من دیگر فرا رسیده است.
Tags: تسبیح انجمنهای روحانی مسالک مغرب زمین معنويات ایمان شکستن سکوت کلمه عاشقان بابا مریدان نزدیک مخالفت جامعه زرتشتیان شهر بم یزد مذاهب ادیان کار درونی آواتار سکوت تربيت روحاني ایران کارهای روحانی و جهانی مهربابا مهرآباد منزل میم مریدان نیروی ازلی اَوَتار مأموريت اوتاري آگاهی دنیوی معبد خاندوبا پروردگار ویشنو خداوندگار سائی بابا قطب الاقطاب گل سرخ بهشتی اوپاسنی ماهاراج مسلمان زبان پارسی زبان فارسی شعرهای حافظ پونـا مهربان شهريار ايراني صدای الهی زندگی دنیوی ازدواج خواجه حافظ شیرازی سای بابا شیردی شیرین شهريار ايراني تاج الدین بابا نارایان ماهاراج مانی ایرانی مهربان حضرت باباجان مهربابا کیست چله نشینی مهربابا نیازهای فردی