مهربابا کیست؟
در سال 1958 میلادی مهربابا ساهاوا(ی) دیگری را در مهرآباد برگزار نمودند و همچنین پس از آن برای آخرین بار به آمریکا و استرالیا سفر نمودند و سپس پیام جهانی خودش را صادر نمودند که در بخشی از آن چنین آمده:
من نیامده ام تعلیم دهم، بلکه آمده ام بیدار کنم. بنابراین بدانید که احکامی را شالوده ریزی نخواهم کرد. چون انسانها به احکام و اصولی که خداوند در گذشته برای آنها بنا نموده گوش فرا ندادند، در این شکل اوتاری، سکوت اختیار می کنم.
شما کلام می خواستید و به شما به حد کافی کلام داده شده است. حال زمان آن فرا رسیده که به آنها جامه ی عمل بپوشانید. من خود را از انسان به واسطه ی حجاب جهل او مخفی می دارم و شکوه و جلال خود را تنها برای تنی چند ظاهر می سازم. آنگاه که سکوت خود را بشکنم برخورد عشق من جهانی خواهد بود و کلیه ی جانداران در عالم آفرینش آن را خواهند دانست و آن را احساس خواهند کرد و آن را دریافت خواهند نمود. به همه کمک خواهد کرد که خود را از بند اسارات خود به شیوه ی خود آزاد سازند. منم آن معشوق ربانی که شما را بیش از آنچه که شما خود بتوانید دوست داشته باشید، دوست دارم. شکستن سکوتم به شما کمک خواهد کرد که در شناخت خود حقیقی خود، به خودتان کمک نمایید. تمامی این اختشاشها و سردرگمی های جهان گریز ناپذیر بوده است و کسی را نیز نمی توان سرزنش نمود. آنچه می بایست روی دهد, روی داده است و آنچه باید روی دهد روی خواهد داد. راه علاجی نبوده و نیست. مگر اینکه من در میان شما ظاهر گردم. من میبایست می آمدم و آمده ام. من همان یگانه ی قدیم هستم.
مهربابا در طول حیات جسمانی خود، کارهای ویژه ای را با گروهی از انسانها که به نوعی معیوب، جزامی، فقیر، مصیبت زده و یا بی پناه و ناامید و شکست خورده بودند انجام می دادند. بخش بزرگی از کار بابا نیز با مستهای الهی بود. مهربابا معمولا مریدان را به نقاط مختلف اعزام می داشتند تا تعداد معینی از این افراد را نزد ایشان بیاورند. آنگاه پای آنها را یک به یک شستشو می دادند و بر آنها سجده می نمودند و هدایایی چون لباس یا پول به آنها می دادند. مهربابا تنها وقتی به پول دست می زدندکه آن را به این قبیل انسانها و یا مستهای خدا می دادند. مهربابا تاکید داشتند که کار ایشان نه تنها برای این افراد سودمند می باشد بلکه برای همه ی کسانی که در دنیا به این گروهها یا دسته ها تعلق دارند سودمند خواهد بود. وقتی از بابا سوال می کردند که چرا این انسانها را شفا نمی دهید؟ بابا پاسخ می دادند که:
بهبودی و شفای حقیقی، شفای روحانی است: وقتی که روح از آمال و آرزوها، تردیدها و توهمها خلاصی میابد و از سرور جاویدان الهی برخوردار می گردد. در نهایت شفا بخشیدن جسم می تواند مانع بهبودی روحانی گردد. رنجهای جسمانی و ذهنی اگر با رغبت و میل تحمل شوند می توانند انسان را شایسته ی شفای روحانی کند. عذابهای جسمانی و ذهنی را چون هدایایی از جانب خدا بدانید که اگر با وقار و متانت آن را پذیرا گردید، شما را به شادمانی جاویدان رهنمون خواهد بود.
بابا با دوستداران و عاشقان خود به لطیفه گویی و بازی و گوش دادن به موسیقی می پرداختند و گاهی ناگهان در اوج بازی و خنده تغییر حالت می دادند و می فرمودند:
فراموش نکنید.. من خدا هستم.
Tags: تسبیح انجمنهای روحانی مسالک مغرب زمین معنويات ایمان شکستن سکوت کلمه عاشقان بابا مریدان نزدیک مخالفت جامعه زرتشتیان شهر بم یزد مذاهب ادیان کار درونی آواتار سکوت تربيت روحاني ایران کارهای روحانی و جهانی مهربابا مهرآباد منزل میم مریدان نیروی ازلی اَوَتار مأموريت اوتاري آگاهی دنیوی معبد خاندوبا پروردگار ویشنو خداوندگار سائی بابا قطب الاقطاب گل سرخ بهشتی اوپاسنی ماهاراج مسلمان زبان پارسی زبان فارسی شعرهای حافظ پونـا مهربان شهريار ايراني صدای الهی زندگی دنیوی ازدواج خواجه حافظ شیرازی سای بابا شیردی شیرین شهريار ايراني تاج الدین بابا نارایان ماهاراج مانی ایرانی مهربان حضرت باباجان مهربابا کیست چله نشینی مهربابا نیازهای فردی